عشق
به رهایی سوگند ...!!!
واژه ایی در قفس است !
به رهایی سوگند ...!!!
قلب من در دستت ... یاد تو در قلبم ...!
اوج پرواز رها یی است ولی ... باورش در من نیست
که در این فاصله ها ...
یاد مهتاب به اندازه ی شبها
غم به اندازه ی شادی باشد
به رهایی سوگند ...!!!
من کلامم پی تو می گردد
پی جا پای تو در کلبه ی تاریک دلم
من به آغاز زمین نزدیکم .... و به پایانی دور ...
تشنه ی زمزمه ام.....
.... لحظه ها می گذرد ....
آنچه بگذشت نمی آید باز !
به رهایی سوگند ...!!!
که اگر می خندم خنده ام بی ثمر است !!!
و اگر می گریم گریه ام بیهوده است !!!
و فقط می گویم :
به رهایی سوگند :
((.................... دوستت می دارم ....................))
|